احتمالا برای شما هم قابل باور نیست که یک ماما به جای اتاق زایمان سر از خیاطخانه یا پشت فرمان اتوبوس درآورد. یا یک مهندس، در رستورانی کار کند و … اگر پای صحبت مهاجران کانادا بنشینید مشابه این داستانها را زیاد خواهید شنید؛ ماجراهایی که میتوانند برای آنان که قصد ورود به کشوری با فرهنگ و شرایط اجتماعی متفاوت را دارند، بسیار آموزنده و قابلتوجه باشد.
«سوزی کامپوس» از نیکاراگوئه، «گریس گائو» از چین و «گلنا دوجینژاد» از ترکمنستان سه تن از مهاجرانی هستند که با ذهنیتی رویایی وارد کانادا شده اما برای زندگی و کار مشکلات زیادی را پیش رو داشتند. این سه زن با بیان داستان خود راهکارهایی را ارائه دادهاند که میتواند بسیاری از تازهواردها را برای یافتن مسیری مناسب یاری کند.
با تخصص زنان و زایمان از ترکمنستان به کانادا آمد و راه دیگری برای زندگی پیدا کرد
«گلنا دوجینژاد» در فوریه ۲۰۰۷ از ترکمنستان به کانادا وارد شد. او میگوید درست است در بدو ورودش به کانادا، همه جا برف و سرما بود اما استقبال کامیونیتی دلگرمش کرد و با خانوادهاش ماندگار شدند: «از دیدن آن همه مهربانی و آن همه آدمهای خوب دور و برمان خوشحال بودم. برای من غیرعادی بود. همه سعی میکردند کمک کنند. اما من هیچکس را نمیشناختم و توقعی از آنها نداشتم. به همین خاطر با دیدن رفتارهایشان غافلگیر میشدم و مدام علامت سوالی در ذهنم بود که آنها چرا اینقدر مهربان هستند؟!»
این زن و خانوادهاش نیز توسط انجمن چندفرهنگی از لحظه ورود تحت حمایت قرار گرفتند. اعضای این انجمن در فرودگاه به استقبالشان آمدند، برایشان خانه پیدا کردند، ثبتنام بچهها را در مدرسه انجام دادند و کلاسهای زبان برایشان برگزار کردند: «فرزندانم در مدرسه پیشرفت کردند، اما یادگیری زبان همچنان برای من چالش بزرگی بود. سرانجام پس از ۵ سال تلاش سخت توانستم از این مرحله دشوار بگذرم. البته یافتن شغل مناسب از آن هم سختتر بود. من متخصص زنان و زایمان بودم اما وقتی دنبال کار رفتم فهمیدم مدرکم در کانادا معتبر نیست. سرخورده شده بودم. به سراغ گزینههای نزدیک به رشته تحصیلیام رفتم؛ پیراپزشکی و مدیریت اداری در حوزه پزشکی. گزینه اول که بخاطر مشکل زبان امکانپذیر نبود. بنابراین در یک دوره مدیریت اداری ثبت نام کردم و با نمرات عالی دیپلم آن را گرفتم. کار پارهوقتی پیدا کردم اما کفاف هزینههایم را نمیداد. البته همزمان رزومهام را برای شرکتها و دفاتر مختلف میفرستادم که آنهم بینتیجه بود.»
«گلنا» به امید اینکه بتواند در بخش تخصصی درمان بیمارستان مونکتون مشغول شود، بیش از ۲۵۰ ساعت کار داوطلبانه انجام داد. اما این مسیر هم به بن بست رسید: «دیگر مطمئن شدم در این راه موفقیتی ندارم و سراغ حرفههای دیگر رفتم.»
او اکنون خیاط و راننده اتوبوس شرکت تئاتر باله آتلانتیک است. این زن سختکوش که گاهی کلاسهای آموزش صنایع دستی برگزار میکند، قرار است به زودی به عنوان طراح این شرکت مشغول به کار شود: «تجربه من میگوید باید پروسه شناسایی مدارک حرفهای سریعتر و سازمانیافتهتر انجام شود. بخصوص در «نیوبرانزویک» که سعی دارد مهاجران بیشتری را جذب کند. از طرفی روشهای استخدام باید بازنگری شود. در کشور من پروسه رزومهنویسی وجود نداشت. رزومه خیلی کلی است اما افرادی هستند که فراتر از آنچه روی کاغذ مینویسند، توانایی و مهارت دارند. اگر تنها معیار ارزیابی کارفرمایان رزومه باشد، به سختی این افراد شناسایی میشوند.»
با همه این سختیها، «گلنا دوجینژاد» هرگز علاقهای به ترک مونکتون ندارد: «دو فرزندم درسشان تمام شده و وارد بازار کار شدهاند و سومی هم به زودی در هالیفاکس به دانشکده پزشکی میرود. من هم از کارم راضی هستم و خوشحالم که میتوانم با استفاده از مهارتهایم کاری را که دوست دارم انجام دهم.»
زنی که از هیچ آغاز کرد و حالا میخواهد نماینده استان بشود
«سوزی کامپوس» تنها ۱۲ سال داشت که با مادرش از «نیکاراگوئه» به «همیلتون انتاریو» وارد شد، آنهم در دنیای جدیدی که هیچکس حتی زبان او را نمیفهمید. او میگوید: «انگلیسیام صفر صفر بود. حتی نمیدانستم «Hi» یعنی چه!»
«سوزی» هرگز خجالتی نبود اما در آن شرایط که همه متفاوت از او رفتار میکردند و هیچکس حرفهایش را نمیفهمید، شرایط برایش سخت و عذابآور بود: «من تنها کسی بودم که اسپانیایی صحبت میکردم اما این ویژگی منحصر به فرد برایم هیچ مزیتی نبود. به همین دلیل برای اینکه بتوانم با دیگران ارتباط برقرار کنم خیلی زود آموزش زبان را شروع کرده و به سرعت انگلیسی یاد گرفتم.»
این زن یکی از سخنرانان اجلاس مهاجرت آتلانتیک مونکتون بود و در حضور ۴۰۰ نفر از چهرههای شاخص حوزه بیزینس و کامیونیتی که از سراسر «نیو برانزویک» آمده بودند تجربیاتش را بیان میکرد.
«سوزی کامپوس» ۱۸ سال پیش با شوهرش به مونکتون نقل مکان کرده بود اما با اینکه بعد از جدایی از همسرش به عنوان مشاوری مستقل امکان زندگی در هر نقطه کانادا را داشت، هرگز این شهر و خاطراتش را رها نکرد و تصمیم دارد سال آینده در انتخابات استانی به عنوان یک لیبرال کاندیدا شود: «شما برای آنکه بخشی از جامعه مونکتون باشید، باید از لاک کامیونیتی خاص خودتان بیرون بیایید. چراکه آنها تنها منابعی برای تطابق یافتنتان با شرایط جدید است اما وقتی به این شرایط رسیدید باید به اهداف فراتر از آن فکر کنید.»
زنی که بدون دانستن زبان از چین آمد و شیفته آب و هوا و مردم اینجا شد
«گریس گائو» در مارس ۲۰۱۷ از طریق برنامه استانی نیوبرانزویک از چین به کانادا مهاجرت کرد و در مونکتون شهری در جنوب شرقی این استان مستقر شد. اما هیچ چیز آنطور که او فکر میکرد نبود: «من وقتی به اینجا آمدم، هیچکس را نمیشناختم. هیچکس؛ نه چینی و نه کانادایی. از طرفی بزرگترین مشکلم تسلط نداشتن به زبان انگلیسی بود. اما من شیفته آب و هوا و مردم صمیمی شهر شده بودم.»
«گریس» با انجمن چینیهای «مونکتون» آشنا شد و توسط کلیسا دوستانی پیدا کرد.
او با کمک انجمن چند فرهنگی «نیو برانزویک» موفق شد که گواهینامه رانندگی و بیمه تامین اجتماعی بگیرد.
تنها مشکل باقیمانده یافتن کاری مناسب بود. او ماهها برای شرکتهای مختلف رزومه فرستاد اما سرانجام از طریق ارجاع و معرفی به «گرنت تورنتون» Grant Thornton مشغول به کار شد؛ راهی که به نظر او برای تازهواردها بسیار کارآمد است.
او میگوید: «به نظر من هر کسی که وارد محیط تازهای میشود، سختیهای فراوانی پیش رو دارد اما باید با حسی از عمق وجودش بر ترسهایش غلبه کند. مثبتاندیش، اثرگذار و خوشبین باشید تا بتوانید با سختیها روبرو شده و از لحظه لحظه زندگی لذت ببرید.»
این مطلب نخستین بار، توسط خانم پریا اسکوئی مشاور امور مهاجرت در کانادا، در تاریخ ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۸ در شماره ۱۵۹ هفتهنامهی آتش چاپ تورنتو منتشر شده است. این شماره نشریه را میتوانید از اینجا دانلود کنید. لینک مطلب هم در سایت آتش اینجاست.