مریم صفرزاده، حتی بعد از اینکه به کانادا هم مهاجرت کرد مطمئن نبود کاری که انجام داده درست بوده یا خیر. او میگوید که در هفتههای اول مهاجرتش هر روز بارها جلوی آینه میایستاد و در حالی که گریه میکرد، از خودش میپرسید: «این چه کاری بود کردی»؟
با این که او از ۶ سال پیش یعنی از روزهای ۱۲ سالگی پسرش یزدان تلاشش را برای مهاجرت به کانادا آغاز کرده بود و میخواست یزدان و خواهرش یسنا، آینده روشنتری نسبت به خودش داشته باشند اما هنوز در شک و تردید زندگی میکرد.
با این حال، یک سال پس از مهاجرت آنها اتفاقی در زندگی یزدان افتاد که بهطور کلی احساس خانم صفرزاده را عوض کرد و باعث شد او به پسرش و تصمیمی که برای زندگی فرزندانش گرفته، افتخار کند.
در این مطلب، دلایل خانم صفرزاده را برای مهاجرت میخوانید و با اتفاقی که احساس او را نسبت به مهاجرت تغییر داد، آشنا میشوید.
مریم صفرزاده هنوز قانع نشده بود که با ترک ایران و سفر به کانادا، تصمیم درستی گرفته است.
اما او وقتی، پیش از اینکه دوران فاصلهگذاری اجتماعی آغاز شود، به تماشای پسر ۱۸ سالهاش در گالری عمومی Queen’s Park نشست که نقش وزیر آموزش در پارلمان نمونه دانشجویی را برعهده داشت، احساسش تغییر کرد. آن روز بود که او اطمینان یافت تصمیم درست را گرفته است.
مهاجرت به کانادا به دلیل آینده نامشخص فرزندان در ایران
او به کانادا مهاجرت کرد چون تصمیم داشت آینده بهتری برای پسرش یزدان و دخترش یسنا نیکو ایجاد کند.
خانم صفرزاده میگوید: «ما از خانوادهای تحصیلکرده و از طبقه متوسط هستیم، من نقاش و شاعری هستم که بیش از ۲۰ سال تجربه تدریس و شرکت در نمایشگاههای انفرادی و گروهی دارم. ما هرگز در کل خانواده خود سیاستمدار نداشتهایم.»
وی ادامه میدهد: «در ایران بدلیل مشکلات زیادی که در سیستم تحصیل هست، امکان ادامه تحصیل در یک دانشگاه خوب بسیار سخت هست و احتمالا بعد از تحصیل هم بدون داشتن رابط پیدا کردن یک شغل در ایران کار آسانی نیست».
یزدان؛ پسر مهاجری که به سه زبان انگلیسی، فارسی و فرانسه تسلط دارد
یزدان تقریبا یک سال پیش از خانوادهاش به کانادا آمد و پیش یکی از اقوام خود ماند و بقیه خانواده هم، ۷ ماه بعد به او ملحق شدند. او زبان انگلیسی را عالی و بدون لهجه حرف میزند. همچنین، غیر از زبان فارسی که زبان مادری اوست، به زبان فرانسه هم تسلط دارد.
آغاز فعالیتهای سیاسی یزدان و مبارزه انتخاباتی برای کاندیدای حزب لیبرال
مدت زمان زیادی از مستقر شدن یزدان در Windsor نگذشته بود که او فعالیت سیاسی خود را شروع کرد. یزدان در سال ۲۰۱۹ برای کاندیدای حزب لیبرال یعنی Irek Kusmierczyk در ویندزور، مبارزه انتخاباتی میکرد.
انتخاب یزدان برای شرکت در یک مجلس قانونگذاری نمایشی
علاقه به سیاست او را واداشت تا برای Model Parliament سالانه برای High School Students ثبتنام کند که در طی آن، ۱۲۴ دانشآموز پایههای ۱۰ تا ۱۲ انتخاب شده از سراسر استان در یک مجلس قانونگذاری نمایشی و ۳ روزه شرکت کنند.
یزدان میگوید: «تجربه فوقالعادهای بود. بهترین حسی بود که تا به حال داشتم».
وقتی مادر یزدان به این نتیجه رسید که تصمیمش برای مهاجرت درست بوده است
احساس یزدان زمانی بهتر شد که دریافت مادرش به او افتخار میکند. مادر در مورد احساساتش بعد از دیدن پسرش در آن روز، پستی در فیسبوک گذاشت و در نهایت اطمینان یافت که تصمیم درستی برای زندگی فرزندانش گرفته است.
یزدان میگوید: «این تجربه برای او اهمیت زیادی داشت، برای من هم همینطور». او ادامه میدهد: «کانادا سرزمین فرصتهاست. آنچه که من در مورد سیاست کانادا دوست دارم این است که ارثی نیست. اگر سخت و به اندازه کافی تلاش کنید، فرقی نمیکند که چه کسی باشید و از کجا آمده باشید. میتوانید عضو پارلمان استانی شوید و روزی به آن جایگاه و صندلی دست پیدا کنید. این جایگاه میتواند مال شما شود».
صفرزاده در پست فیسبوکی خود روزهایی را به خاطر میآورد که زندگیاش را در دو چمدان جای داد و خانواده، دوستان و ریشههای وطنش را پشت سر رها کرد.
گریههای تردید در برابر آینه
او در مورد اولین هفتههای بعد از مهاجرتش اینطور مینویسد: «بارها جلوی آینه میایستادم و گریه میکردم و از خودم میپرسیدم: این چه کاری بود کردی؟»
او در پست خود مینویسد: «من آن موقع نمیدانستم معنای آزادی چیست». خانم صفرزاده از زمانی که یزدان ۱۲ ساله شد تلاش خود را برای آمدن به كانادا آغاز كرده بود و حالا دیدن او در محیط Queen’s Park، هر شک و تردیدی که در مورد تصمیمش داشت را از بین برد.
در کانادا هیچ چیز مخصوص افراد خاصی نیست
خانم صفرزاده میگوید: «وقتی پسرم را با ۱۲۴ دختر و پسر از قومیتهای مختلف و مذاهب گوناگون دیدم که روی آن صندلیها نشسته بود و آن آرامش و هارمونی و اتحاد بعد از برنامه را مشاهده کردم، بسیار خوشحال شدم. درست مثل زمانی که پرستار، یزدان 3 کیلوگرمی را بعد از تولدش در آغوشم گذاشت.
او میگوید: «من خیلی خوشحالم که آنها اینجا هستند و اگر سخت تلاش کنند میتوانند آینده روشنی داشته باشند. اینجا هیچ چیز مخصوص افراد خاصی نیست. همه میتوانند این فرصت را داشته باشند و این فوقالعاده است».
خانم صفرزاده در پست فیسبوک خود خطاب به پسرش یزدان نوشته است: «تو در تالار بودی و سخنرانی میکردی و من نمیتوانستم کمکی کنم، اما من درباره همه جوانانی که در ایران در احزاب مخالف مشغول به کار بودند و اکنون در زندان هستند فکر میکردم.»
وی در ادامه پست خود نوشته است: «تو با اشتیاق صحبت میکردی و من با خودم فکر میکردم که اگر همچنان به تلاش خود ادامه دهی، یک روز لیاقت آن صندلی را خواهی داشت و مال تو خواهد بود، زیرا آن صندلی میراث کسی نیست. از آن صندلی به من نگاه کردی و من و خواهرت با انگشتان خود برایت قلب درست کردیم.»
و در پایان نوشته است: «دوباره گریه کردم ولی این بار گریهام به این خاطر بود که مثل ستاره میدرخشیدی. این بار گریه کردم چون میدانستم که چه کاری انجام دادهام».
این مطلب نخستین بار، توسط خانم پریا اسکوئی مشاور امور مهاجرت در کانادا، در تاریخ ۶ می ۲۰۲۰ در شماره ۲۴۴ هفتهنامهی آتش چاپ تورنتو منتشر شده است. این شماره نشریه را میتوانید از اینجا دانلود کنید. لینک مطلب هم در سایت آتش اینجاست.