اسکات گیلمور یک دیپلمات سابق، و نویسنده و پژوهشگر در حوزه ایالات متحده و آسیاست. او تا کنون کتابها و مقالات زیادی در این زمینه نوشته و مهاجرت، وطن و مطالعات سیاسی-اجتماعی دنیای جدید یکی از دغدغههای همیشگی او بوده است. گیلمور در این مقاله که به تازگی در مجله مکلینز منتشر شده درباره دغدغههایی مینویسد که مفهوم «غریبه» در جهان جدید به وجود آورده است. او در این مطلب بررسی میکند که چرا پوپولیسم در کشورهای زیادی با استقبال روبرو میشود و چه اتفاقی در کشورها میافتد که پوپولیستها از احساسات ضدمهاجرتی مردم به نفع خود سود میبرند؟
از اروپا گرفته تا آسیا، سیاستمداران پوپولیست همه جا در حال سر بر آوردن هستند. این در حالی است که ترس از خارجیها، ملتها را به نقطهی بیبازگشت سوق میدهد. اما آیا کانادا هم مثل بسیاری از کشورها اینگونه است؟ بد نیست ابتدا کمی از پوپولیسم سخن بگوییم.
حال پوپولیسم خیلی خوب است
پوپولیسم ظاهرا حال و روز خوبی دارد. یا دست کم از دیدگاه من اینگونه است. من در آلبرتا، کانون پوپولیسم، بزرگ شدم. در آنجا اینکه دولت همواره «مردم» را نادیده میگیرد، حقیقت پذیرفته شدهای است. مردانی مانند رالف کلاین، که در میخانههای کوچک مشروب مینوشید و به کمبود تحصیلات خود افتخار میکرد، مقبولیت بالایی داشتند. رالف خود را همچون فردی خارج از سیستم به تصویر میکشید و برداشت عمومی نیز این بود که تنها او به فکر منافع کارگران و کشاورزان است. و ما همهی این چیزها را قبول میکردیم. اما بعد از آنکه به خارج از کشور رفتم، مدت زیادی طول نکشید که فهمیدم پوپولیسم صرفا دربارهی آدمهای زمختی نیست که از خودشان تعریف و تمجید میکنند. دریافتم که از اندونزی تا انگلستان، «حکومت مردم» تقریبا همواره به تضعیف دموکراسی منجر شده است.
در کانون هر جنبش پوپولیستی، این ایده وجود دارد که نظام حاکم باید از بین برود. آنها هیچ نظریهی متکاملی دربارهی اقتصاد یا سیاستهای اجتماعی ندارند. آنها صرفا این ایده را مطرح میکنند که مردم توسط قدرتمندان آسیب دیدهاند و به همین دلیل نظام حاکم مشروعیت خود را از دست داده است.
به این ترتیب، تنها نامزد مشروع، همان فرد پوپولیست است. او در کنار مردم قرار دارد و انتخاب او به معنی بازگشت مردم به عرصهی قدرت است. این ایده را ترامپ در سخنرانی آغاز به کار خود اینگونه بیان کرد: «روز ۲۰ ژانویهی ۲۰۱۷ به عنوان روزی به یاد خواهد ماند که مردم یک بار دیگر به حاکمان این کشور تبدیل شدند.»
چون شیوهی فعلی سیاستورزی نامشروع است، پوپولیستها از طریق برونریزی (رفتارهای خارج از نرمهای اجتماعی) آن را تحقیر میکنند. حامیان پوپولیستها شیفتهی «صداقت»ی هستند که در تخلفها، سبکسریهای جنسی و عقاید غیرمجاز آنها وجود دارد. این امر سیستم سیاسی را تحلیل میبرد. ایالات متحده را در نظر بگیرید. در انتخابات بعدی، آیا تعرض جنسی و فرار از مالیات از سوی رایدهندگان به عنوان عامل صلب صلاحیت در نظر گرفته خواهد شد؟
سیاستمدار پوپولیست تجسم مردم و مظهر ارادهی آنهاست. او اگر به هر دلیلی در انتخابات بازنده شود، حتما نظام حاکم ارادهی مردم را نادیده گرفته و در انتخابات تقلب کرده است و یا توطئهای در کار بوده است تا او را متوقف کند. ایجاد تردید دربارهی سیستم انتخاباتی، باز هم بیشتر دموکراسی و اعتماد مردم به نظامها را تحلیل میبرد. فرد پوپولیست حتی بعد از قبضهی قدرت نیز به دشمن نیاز دارد. این به معنای حمله به بوروکراتها، سیاستها و سیستمهایی است که قبل از آمدن او استقرار داشته است. نبرد علیه سیستم امری دائمی است و موفقیت در این جنگ همچون یک بازی با حاصلجمع صفر است و بر اساس میزان باخت دیگران اندازهگیری میشود. در پایان بیشترین خسارت در واقع به نهادهایی وارد میشود که ثبات نسبی دموکراسی را به وجود میآورند.
مهاجران؛ صید محبوب پوپولیستها
پوپولیستها تقریبا همیشه دنبال صید دیگری نیز میگردند: مهاجران، اقلیتها و خارجیها. در فرانسه پوپولیستها مسلمانان را سرزنش میکنند. (۸ درصد از جمعیت را مسلمانان تشکیل میدهند). در اندونزی چینیها هدف هستند (یک درصد از جمعیت). در بریتانیا یهودیها ملامت میشوند (نیم درصد از جمعیت).
صرف نظر از آنکه این گروهها چه اندازه کوچک یا فاقد قدرت باشند، آنها هستند که از سوی دولتها یا جنبشهای پوپولیست مسئول تمامی شکستها و بدبیاریها معرفی میشوند.
به این ترتیب به کانادا میرسیم. آیا ما نیز شاهد اوج گرفتن پوپولیسم در کشور خود خواهیم بود؟ هنگامی که نوشتن این مقاله را آغاز کردم، پاسخ غریزی من به این پرسش «نه» بود.
من با بسیاری از استدلالهای همکارم جان گدس موافقم که موانع نظاممند و سیاسی در پیش روی پوپولیسم کانادایی وجود دارد. اندیشهی من آن بود که رشد ظاهری پوپولیسم در جهان، نتیجهی تمرکز ما بر روی ترامپ و توجه بیشتر به این موضوعات است. اما هیچکدام از نتایجی که توانستم بیابم، نتیجهگیریهای مرا تایید نکرد. برای مثال، تحقیقی از سوی هاروارد نشان داده است که از دههی ۱۹۶۰ به این سوی، میزان حمایت از احزاب پوپولیست، در هر دو طیف چپ و راست، به شکل پابرجا و غیر قابل انکاری رشد یافته و اکنون به دو برابر آن زمان رسیده است.
اما تحقیق دیگری که سال گذشته از سوی گروهی از دانشگاهیان ایالات متحده، اروپا و ژاپن انجام گرفت، مرا به شکل خاصی نگران کرده است. آنها ۱۲ کشور اروپایی را مطالعه کردهاند و دنبال رابطهای بین اندازهی نسبی جمعیت مهاجران و حمایت از جنبشهای راستگرایانهی پوپولیست گشتند. این محققان دریافتند که رابطهای مستقیم میان این دو عامل وجود دارد و با رشد اندازهی جمعیت مهاجران، میزان حمایت از پوپولیستها نیز با افزایش مواجه بوده است.
آستانه تحمل؛ موضوعی که نباید نادیده گرفت
علاوه بر اینها، دادههای این محققان نشاندهندهی یک «آستانهی تحمل» در جوامع غربی است: هنگامی که مهاجران ۲۲ درصد از جمعیت کشوری را تشکیل بدهند، حمایتهای مردمی احزاب ضد مهاجرت را به اکثریت سیاسی میرساند. اگر کشوری بیش از اندازه مهاجر بپذیرد، عکسالعمل پوپولیستی ممکن است اجتنابناپذیر باشد.
در کانادا جمعیت کسانی که خارج از کشور به دنیا آمدهاند همین حالا ۲۰ درصد است و همچنان نیز در حال افزایش است. این به مراتب بیشتر از ایالات متحده و به مراتب بیشتر از هر کشور اروپایی دیگری است؛ به جز لوکزامبورگ و سوییس که میزبان متخصصان سیار فراوانی همچون بانکداران است.
این جمعیت در کانادا همچنان در حال افزایش است. اداره آمار کانادا به تازگی گزارشی منتشر کرد که نشان میدهد جمعیت مهاجران کانادا ظرف دو دههی آینده به چیزی بین ۲۶ تا ۳۰ درصد کل جمعیت کشور خواهد رسید. این موضوع کانادا را به نقطهای فراتر از آستانهی ۲۲ درصدی تحقیق اروپایی میرساند.
به نظر منطقی میآید که کشورهایی که خارجیهای زیادی دارند دچار بیثباتی شوند. من در این خصوص تجربههای دست اولی از مکانهایی مانند پاکستان و تیمور شرقی دارم و میدانم که موج ناگهانی پناهجویان میتواند یک کشور را به ورطهی سقوط بکشاند. اما آیا این امکان وجود دارد که حتی با ورود تدریجی مهاجران و آمیختگی موفقیتآمیز آنها، باز هم ثبات کشور میزبان با خطر روبرو میشود؟ در دموکراسیهای غربی، اگر جمعیت مهاجران از مرز مشخصی عبور کند، احتمالا عکسالعمل پوپولیستی اجتنابناپذیر خواهد بود.
غریزه انسانی؛ غریبه تهدید من است
چنین پدیدهای به این دلیل نیست که تازهواردان با خود جرم و جنایت به همراه میآورند یا نهادهای دموکراتیک ما را ضعیف میکنند؛ آنها هیچکدام از این کارها را انجام نمیدهند. پس مشکل چیست؟
برخی معتقدند مسأله آن است که شهروندان بومی این کشورها، به شکلی غریزی از جانب تازهواردان احساس تهدید میکنند؛ چه کانادایی باشند، چه استرالیایی و یا آمریکایی. این احساس ترس به مرور انباشته شده، تا اینکه از «آستانهی تحمل» خود عبور میکنند و دست به عکسالعمل میزنند. شهروندان این کشورها به مرور در تلویزیون چهرههای جدید میبینند، با لباسهای جدید در خیابانها مواجه میشوند و ممکن است موسیقیهای جدیدی در رادیو بشنوند. در هر صورت، ترس از غریبهها غریزهای است که بشر را در گذشتههای دور، هنگام زندگی در قبیله، زنده نگاه داشته و به همین دلیل در مغزهای ما کاشته شده است.
اگر این نتیجهگیری صحیح باشد، بسیاری از پیشفرضهای ما مبنی بر آنکه این کشور بر اساس احترام به چندفرهنگی و پلورالیسم و مهاجرت شکل گرفته است، وارونه خواهد شد.
کانادا ممکن است تحت تاثیر اتفاقات بزرگی در جهان قرار گیرد. اگر این پیشفرضها را بپذیریم شاید کانادا هم بر روی گسلهایی قرار گرفته باشد که معمولا احساس نمیشوند. کسی نمیداند؛ شاید زمینلرزهای پوپولیستی، خانهی امن، منظم و حکمرانی شایستهی ما را هم در هم بکوبد.
این مطلب نخستین بار، توسط خانم پریا اسکوئی مشاور امور مهاجرت در کانادا، در تاریخ ۳ آوریل ۲۰۱۷ در شماره ۸۲ هفتهنامهی آتش چاپ تورنتو منتشر شده است. این شماره نشریه را میتوانید از اینجا دانلود کنید. لینک مطلب هم در سایت آتش اینجاست.