«Nina Kharey» طراح مد و لباس پس از آنکه مگان مارکل عروس خانواده سلطنتی بریتانیا لباس او را برای یک مراسم انتخاب کرد به شهرتی جهانی در صنعت مد رسید.
این دختر که از خانوادهای مهاجر است، بواسطه شغل پدر و مادر خود همه زندگیاش را در میان پارچه و لباسهای مردانه و زنانه گذرانده بود. این دنیای رنگارنگ آنقدر ذهن و روح او را احاطه کرده بود که بزرگترین رویایش این بود که روزی طراح لباس شود. اما روند عادی زندگی او را به این سمت نبرد تا اینکه اتفاقی تلخ او را به تحقق رویای کودکیاش بازگرداند. او حالا موسس خانه مد «Nonie» در کانادا است.
خانم خیری که در کانادا او را «کری» مینامند، زن موفق و مشهوری است و خیلیها به واسطه تشابه اسمیاش با «جیم کری» کمدین کانادایی معروف، نام او را به راحتی در ذهن میسپارند. او ارتباط نزدیکی با پدر، مادر و برادر بزرگترش داشت اما زندگی آنها برخلاف تصورها، بخاطر رفتارهای پسر بزرگ خانواده هرگز آرامش نداشت. تا اینکه مرگ او، همه چیز را تغییر داد…
خانواده نینا خیری در دهه ۷۰ از پنجاب هندوستان به مونترال در کانادا مهاجرت کردند. مادر او در یک کارخانهی طراحی و تولید شلوارهای جین مردانه مشغول به کار شده بود و پدر او مدیریت یک کارخانهی جوراب را بر عهده داشت. نینا میگوید: «خانوادهام همیشه من را همراه خودشان به محل کارشان میبردند و من از همان روزها شیفتهی نحوهی تولید انواع پوشاک شدم.»
برادر بزرگ «نینا» در مونترال به دنیا آمد، اما پس از چند سال این خانواده که با آمدن یک فرزند سه نفره شده بودند به سمت شرق کانادا نقل مکان کرده و در کلگری ماندگار شدند. این بخش از کانادا در دهه ۱۹۸۰ صنعت مد داشت.
پدر «نینا» در یکی از کارخانههای محله خوب«اینگلوود» کار می کرد. برای «Ralph Lauren» و چند برند لباسهای ورزشی، پارچه بافتنی تولید میکرد. همسر او نیز در کارگاه خیاطی لباسهای مردانه «TipTop Tailors» مشغول به کار بود.
خانم «کری» می گوید: «تا چشم باز کردم همه دور و برم پر از پارچه و لباسهای رنگارنگ بود. همیشه هم در بخش طراحی لباس بودم. پدرم نرمافزاری را که با آن کار میکرد نشانم داده بود. خیلی جالب بود. کمکم از مادرم کوک زدن ساده را یاد گرفتم و قدم به قدم توانستم مانند او لباس بدوزم.»
همیشه آرزو داشتم طراح لباسهای خاص باشم
«نینا» وقتی روزهای خوش کودکی و نوجوانیاش را در ذهن مرور میکند، لبخندی از رضایت بر لبش میآورد: «خوب یادم هست؛ یک روز پدرم جعبه لباسی را به خانه آورد. آن لباسها هنوز در حد طرح بود و مد نشده بودند. اما پدرم علایق من را خوب میدانست. آنقدر خوشحال بودم که با هیجان، آن جعبه را به زیرزمین برده و همه را امتحان کردم. جالب اینکه در تنهایی خودم هم دلم نمیخواست تنها یک مدل لباس باشم و روی سن رژه بروم. با همان سن کم دوست داشتم پشت صحنه باشم و وقتی همه مدلها لباسها را به نمایش گذاشتند، روی سن بیایم و به همه بگویم؛ من این لباسها را طراحی کردهام و همه اینها از فکر من بیرون آمده است.»
فاجعهای تکاندهنده
با همه این رویاها، دوران کودکی «نینا کری» در آرامش کامل نبود. او به پدر، مادر و برادرش وابستگی زیادی داشت اما همواره رفتارهای برادرش زندگی آنها را به تلاطم میانداخت. او پسر بزرگ خانواده بود ولی روحیه سرکشی داشت و تنها در فکر تحقق رویاها و خواستههای خودش بود و همین آرزوها زندگی خانواده «کری» را به چالش کشانده بود.
«نینا» با همه این شرایط وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی کامپیوتر مشغول به تحصیل بود که برادرش کشته شد.
با وجود دردسرهایی که پسر جوان برای خانوادهاش داشت، اما مرگ او ضربه شدیدی به آنها وارد کرد: «پس از مرگ برادرم با هر سختی بود درسم را به پایان رساندم. اما عوض شده بودم و به جرات میتوانم بگویم اگر امروز جایگاهی دارم، به خاطر آن اتفاق و برای او است. مرگ او چیزهای زیادی درباره زندگی به من آموخت. نه باورهای کلیشهای مانند اینکه زندگی خیلی کوتاه است و … بلکه یاد گرفتم باید از لحظه لحظه زندگی لذت برد… اینکه باید راهی را پیدا کنم که عاشقش باشم و از خودم شناخت بیشتری پیدا کنم…»
آغاز یک تجارت موفق
«نینا کری» در سال ۲۰۰۹ کارش را به عنوان طراح لباس آغاز کرد و اواخر سال گذشته و پس از آنکه از مرخصی زایمان بازگشت، مصممتر به ارتقای خط تولید پوشاک خود پرداخت.
او آن موقع هنوز خود را طراحی تمامعیار نمیدانست. اما صدای برادرش را میشنید که او را به خطر کردن تشویق میکرد؛ به اینکه ریسک کند تا بهترین شود. او میخواست الگوی دخترش باشد و به او ثابت کند در زندگی هیچ حد و مرزی وجود ندارد.
مجموعه بهاری- تابستانی او در سال ۲۰۱۶، حسی از آرامش را القا میکرد و یادآور طراحی شرقی بود. او برای لباسهای راحتی مدلی منحصر به خودش را داشت و طرحهایی ارائه میکرد که در عین راحتی، جذاب بودند.
او در دوخت کتها نیز اصول خاص خودش را داشت. یا دوخت پیراهنهایی که زیپ پشت میخوردند.
پالت رنگی «نینا کری» در مجموعه لباسهایش به طور عمده، رنگهای بژ، کرم (تیره و روشن) و سرمهای تیره بود.
عشق به دخترم، مرا به ادامه راه سوق میدهد
خانم «کری» می گوید: «عشقی که از دخترم میگیرم لذتبخشترین دلخوشی زندگیام است. صبحها که از خواب بیدار میشوم، میبینم او به من خیره شده و وقتی پلکهایم باز میشود لبخندی بزرگ و زیبا روی صورتش مینشیند. آن لحظه بهترین حس دنیا را دارم. اینکه چنین معنایی برای او دارم، بسیار لذتبخش است و همین حس باعث میشود حتی اگر روز بدی هم داشته باشم، در کنار او شوقی برای ادامه راه پیدا کنم.»
به خاطر برادرم، لحظهای از یاری دیگران دست نمیکشم
یادآوری خاطره مرگ برادر، هنوز بعد از سالها برای خانم «کری» دردناک است: «از زمان مرگ او، سعی کردم با همه حس و وجودم به دیگران کمک کنم. من حالا میفهمم که چه اتفاقی برای بچهها میافتد. چرا احساس سرگشتگی میکنند و چرا با انتخابهای نادرست زندگیشان را به باد میدهند. همه ما میدانیم که نمیتوانیم فرزندانمان را به راحتی از انجام کارهای دلخواهشان یا دوستان مورد علاقهشان دور کنیم اما باید از آنها حمایت کرده و آن روی تلخ زندگی و تبعات رفتارشان را به آنها نشان دهیم. شاید اگر بخاطر برادرم نبود من هیچوقت این چیزها را نمیفهمیدم و زندگیام را وقف مبارزه با خشونتهای بیدلیل نمیکردم.»
نینا خیری که بنیانگذار کمپانی و برند طراحی لباس NONIE هست توانست نظر مگان مارکل، عروس خاندان سلطنتی را جلب کند. او میگوید: «ساعت ۶:۴۵ صبح بود که با من تماس گرفتند و گفتند که مگان مارکل لباسی که تو طراحی کردهای را در مراسم نمایشگاه نلسون ماندلا پوشیده است. زمانی که مگان مارکل لباسی که من طراحی کردم را پوشید، سیل عظیمی از پیامها، ایمیلها و کامنتها در شبکههای اجتماعی را تجربه کردم.»
نینا میگوید: «زمانی که مشهورترین زن جهان لباسی که من طراحی کردهام را به تن میکند و زیبا به نظر میرسد، برای برند و کمپانی من اتفاق شگفتانگیزی است.
این مطلب نخستین بار، توسط خانم پریا اسکوئی مشاور امور مهاجرت در کانادا، در تاریخ ۱ نوامبر ۲۰۱۸ در شماره ۱۶۵ هفتهنامهی آتش چاپ تورنتو منتشر شده است. این شماره نشریه را میتوانید از اینجا دانلود کنید. لینک مطلب هم در سایت آتش اینجاست.